درباره‌‌ی خانه‌اي از جنس آب (بهترين داستان‌هاي كوتاه)

از وقتي كه در اين‌جا زندگي مي‌كنم، منتظر پرتو نگاه دختري هستم كه پيام مهرباني را برايم بياورد... افسوس كه هنوز چنين دختر مهرباني از راه نرسيده است. من از نوازش‌هاي مادرانه هيچ زني نصيب نبرده‌ام. «بدبخت‌ترين مرد مردي است كه نه مادر دارد و نه خواهر و نه دلبر.» و من بدبخت‌ترين مرد اين بيمارستان بزرگ هستم؛ چرا كه ديگران دست كم براي يك بار هم كه شده، به ديدار دلبر و معشوق خود رفته‌اند، اما از دست من مفلوج و زمين‌گير چه كار ساخته است؟

آخرین محصولات مشاهده شده