درباره‌‌ی خانم بئاته و پسرش (مجموعه داستان)

راستي وحشتناك نيست كه آدمي مي‌تواند در ايام خوشي از هولناك‌ترين واقعه شوخي‌كنان و آسوده‌خاطر ياد كند، طوري كه گويي واقعه‌اي از اين دست فقط براي ديگران پيش مي‌آيد و ممكن نيست براي خود ما رخ دهد؟! اما بعد رخ مي‌دهد، باورش نمي‌كني، با اين همه به آن گردن مي‌گذاري؛ و زمان مي‌گذرد، به زندگي ادامه مي‌دهي، در بستري مي‌خوابي كه زماني با دلداري خود در آن سهيم بوده‌اي، از همان ليواني مي‌نوشي كه او به لب برده است، در سايه‌سار همان درخت كاجي توت‌فرنگي مي‌چيني كه پيش‌تر با او مي‌چيدي، با كسي كه ديگر ميوه نخواهد چيد؛ و نه مرگ را دريافته‌اي و نه زندگي را.

آخرین محصولات مشاهده شده