کد آیتم: 254152
یکبار همین آخریها، به سختی، خیلی به سختی گفت: همه خسته شدیم.گفتم: این حرف رو نزن.گفت: پرستار خسته شده.گفتم: خب عوضش میکنیم.گفت: خواهرتم خسته شده.گفتم: اونم عوض میکنیم.خندید. خیلی خندید و بعد ساکت شد.گفتم: مامان.گوشی دستش بود ولی جواب نداد. ندید میدانستم که بغض کرده.
| نویسنده | پیمان هوشمندزاده |
| زبان |
فارسی |
| نوبت چاپ |
3 |
| تاریخ چاپ |
1400 |
| تعداد صفحات |
108 |
| نوع جلد |
شومیز |
| قطع |
رقعی |
| عرض |
14.5 |
| قطر |
0.9 |
| طول |
21.3 |
| کد موضوع | 62 / 3فا 8 |
بدون نظر
1
2
3
4
5
0
0 رتبه بندی ها
0 از 5
تازه های ناشر