درباره‌‌ی بدبوترين روز در باغ‌وحش

شِلِپ! عجب بوي گندي! وسط گرم‌ترين روز سال، ناگهان صداي شِلِپي به گوش مي‌رسد و چيزي مي‌افتد..... صداي لوله‌هاي فاضلابِ باغ‌وحش است كه از كار افتاده‌اند و حالا جايي نيست كه مدفوع حيوان‌ها در آن تخليه شود! آقاي پيكلز، مدير باغ‌وحش (كه از ناراحتي كبود شده) بايد تصميم بگيرد با اين همه .... چيز..... چه كند. پيش از اين كه شامپانزه‌هاي ناقلا آن .... چيزها.... را به طرفش پرت كنند! چه ماجراهايي ممكن است اتفاق بيفتد؟

آخرین محصولات مشاهده شده