درباره‌‌ی اگر جنگ ادامه يابد

من خانه‌ام را که بخشي از آن توسط بمب‌هاي هوايي ويران شده بود بازيافتم. کم و بيش قابل خوابيدن بود ولي خرده سنگ‌هاي کف اتاق و نم ديوارها، ناراحت‌کننده بود. بي‌تأمل براي قدم زدن بيرون رفتم. تغييري بزرگ در شهر روي داده بود، مغازه‌اي به چشم نمي‌خورد، خيابان‌ها مرده بودند. قبل از اين که طول بکشد، مردي با کلاهي که شماره‌اي به آن سنجاق شده بود، به طرفم آمد و از من پرسيد که چه مي‌کردم. من گفتم که داشتم قدم مي‌زدم. او: آيا اجازه گرفته‌اي؟ ...

آخرین محصولات مشاهده شده