درباره‌‌ی آوار

«ميترا» قسم خورده‌ است ديگر به شهر خود بازنگردد ولي همه‌جا پدر را در بين آدم‌ها مي‌بيند که ايستاده است و اين‌پا و آن‌پا مي‌کند و لحظ? ديگر پيدايش نيست. نگاه «هور ماجد» از بي‌تابي «راتين» هم براي ميترا سنگين‌تر است. دانشگاه هم نمي‌تواند اين سنگيني‌ها را سبک کند. خبر زلزله همان چيزي است که ميترا فکر مي‌کند سال‌هاست به آن نياز داشته تا دنياي از ريخت‌ افتاده‌اش را ويران کند، اما زلزله جاي ديگري اتفاق افتاده ‌است، شايد در زماني ديگر.

آخرین محصولات مشاهده شده