درباره‌‌ی آه پدر پدر بيچاره مامان تو را در كمد آويزان كرده و من دلم خيلي گرفته (نمايش‌نامه)

زندگي اصلا خنده‌دار نيست؛ وحشتناكه، هر روز صبح، درست همون لحظه كه چشم‌هاي قرمز پف كردت رو باز مي‌كني، نفسش به صورتت مي‌خوره. از همه بدتر اينه كه، هر جا كه بري دنبال تو مياد. زندگي همسري است كه از قلاب رخت آويز كمد آويزونه؛ و اگر در كمد رو صبح ناشتا باز كني، كل روزت رو جهنم كردي. اما اگه فقط كمي لاي درو باز كني و دستت رو تو ببري كه لباست رو در بياري، اون موقع روز خوبي خواهي داشت. همچنان همسرت آويزان از قلاب، اون جاست؛ دير يا زود نفتالين‌ها تموم مي‌شن و تو ناچاري كه خونت رو تميز كني. ناخدا، روزي كه بايد با واقعيت زندگي رو در رو بشي، روز وحشتناكيه؛ و از اون بدتر اينه كه زندگي هيچ لبخندي بر لب نداره؛ تنها با زبوني كه از دهنش بيرون اومده، اون‌جا آويزونه...

آخرین محصولات مشاهده شده