دربارهی زماني كه همصحبت فريدا بودم (بچهمحل نقاشها 5)
چه حالي پيدا ميكني اگر داييات يك كارتن پر از صفحه گرامافون قديمي به تو بدهد و اولين جملهاي كه از صفحه ميشنوي اين باشد؟
فريدا هميشه ميگويد: «من واقعيت خودم رو نقاشي ميكنم اما اين احمقها فكر ميكنن كارهاي من خياليه.»
اين بار خود دايي ابتكار عمل را به دست ميگيرد و صفحههايي را كه زماني فريدا به او داده بود تا صدايش را روي آنها ضبط كند در اختيار ماني و باقي بچهها قرار ميدهد. با شنيدن صداي نوجواني داييسامان روي صفحهها، بچهها به ماجراي سفر دايي به مكزيك و رفتنش به خانه فريدا پي ميبرند. در اين سفر كه لوئيس بونوئل دايي و فريدا را همراهي ميكند، به اصرار بونوئل به دل جنگلي عجيب ميزنند كه درختانش انسان هستند. بعد هم سر از معابد آزتكها درميآورند و گرفتار اشباح ميشوند. اشباحي كه در اعتصاب كارگري به سر ميبرند و براي همين دست به سياه و سفيد نميزنند.
كد كالا | 225963 |
زبان | فارسي |
نويسنده | محمدرضا مرزوقي |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 4 |
تعداد صفحات | 176 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.3 * 20.3 * 1.1 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 189 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.