کد آیتم: 30179
پلک فرو بستی و دوباره شمردیفرصت پنهان شدن نبود تو بردیمن که به پیروزی تو غبطه نخوردمچون که شکستم، چرا دریغ نخوردی؟دست تو را با سکوت و بغض گرفتمدست مرا با غرور و خنده فشردیاین همه قصه تو بود که یک عمراز همه دل بردی و دلی نسپردیخاطرهها رفتهاند! خاطره منپس تو چرا مثل خاطرات نمردی
تازه های ناشر