آیا فمینیسم جنبشی آزادیبخش است یا ایدئولوژیای که بنا به طبیعتش برحسب سازوکارهای قدرت عمل میکند و بهوقت لزوم بر چهره حقیقت هم خاک میپاشد؟ چرا فمینیسم، بهرغم شهرت و چیرگیاش، به تعریف مشخصی تن نمیدهد و در هاله مفاهیم کلی و همهپسندی چون برابری و حقوق زنان پیچیده شده است؟ و سرانجام فمینیسم برای زنان چه به ارمغان آورده و چگونه نهادهای اساسی جامعه، از قبیل خانواده و دانشگاه، را متأثر ساخته است؟ کتاب حاضر میکوشد تصویری دستکارینشده از فمینیسم عرضه کند. مقالات کتاب، که با نامه اقتصاددانی به دخترش آغاز میشوند و همگی متعلق به دو سه سال اخیرند، کندوکاوهای جدی و روزآمدی هستند در کارنامه یکصدساله فمینیسم.
