«چه كسي پنير مرا جا به جا كرد» داستاني است درباره تغييراتي كه در يك هزارتو (ماز) رخ مي‌دهد. جايي كه چهار شخصيت جالب در جستجوي پنير هستند. پنير، استعاره‌اي است براي آن‌چه كه ما مي‌خواهيم داشته باشيم، اعم از يك شغل، يك رابطه، پول، خانه‌اي بزرگ، آزادي، سلامتي، آگاهي، آرامش روحي يا حتي ورزشي. در اين داستان «هزارتو» نشانه جايي است كه شما در آن براي رسيدن به اهداف خود وقت مي‌گذرانيد: اين مي‌تواند سازماني باشد كه در آن كار مي‌كنيد، اجتماعي باشد كه در آن زندگي مي‌كنيد يا رابطه‌هايي كه با ديگران داريد... اين داستان تأثير شگرفي روي افراد مختلف گذاشته است و تاكنون موجب نجات بسياري از شغل‌ها، ازدواج‌ها و زندگي‌ها شده است.