داستان همنت در خيابان هنلي شهر استراتفورد رخ مي‌دهد. زن و شوهري به همراه سه فرزندشان زندگي مي‌کردند: دختر بزرگشان، سوزانا نام داشت و همنت و جوديت دوقلو بودند. همنت در سال 1596 در يازده سالگي از دنيا مي‌رود. پدرش چهار سال بعد نمايشنامه‌اي به نام هملت مي‌نويسد. او مدام با خود درگير است. اين او است يا او نيست؟ افکارش مانند پتک بر سرش آوار مي‌شوند. پسر او در حياط کليسا به خاک سپرده شده است اما هملتي که بر روي کاغذ وجود دارد مانند او است. مانند او راه مي‌رود. مانند او حرف مي‌زند و ... منتقد نشريه‌ گاردين درمورد اين کتاب مي‎‌گويد: «همنت گواهي بر اين است که هميشه داستان‎‌هاي تازه‎‌اي براي روايت کردن وجود دارد، حتي درمورد برجسته‌‎ترين شخصيت‎‌هاي تاريخ. همچنين ثابت مي‎‌کند که اوفارل نويسنده‎‌ايست خارق‎‌العاده و بسيار خلاق که مي‌‎تواند درک بسيار عميقي از اساسي‎‌ترين پيوندهاي انساني داشته باشد.»