درباره‌‌ی نگاهي از درون به سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ايران (تاريخچه گروه منشعب)

کارواني که چنان پررهرو است و هياهوي آن از دور چنان به آسمان بلند، و زندگي در اين هياهو چنان موج مي‌زند که منِ به‌جا مانده و روزگاري که در آن مي‌زيم، چنان مي‌نماييم که غمم مي‌گيرد نکند اين مردگان‌اند که از کاروان مانده‌اند و اين زندگان‌اند که سرخوش و سرودخوان با آن همراه شده‌اند. ص 204 آن‌چه نگراني مرا تشديد کرد درک اين واقعيت بود که تاريخ را اگر روايت و از آن دفاع نکني، و علف‌هاي هرز تحريف را که ممکن است انبوه شوند و آن را به طور کامل بپوشانند و خفه کنند پاک نکني، ممکن است بميرد. چه کسي گفته است که تاريخ به خودي خود بر صدر مي‌نشيند و «صدا» به خودي خود مي‌ماند؟ به چشم خود مي‌ديدم که در بسياري موارد اگر شاهدان به پيله‌ي انفعال فرو بروند، در بهترين حالت تاريخ به دست «سکوت» رها خواهد شد، و اين در شرايطي است که «دروغ» تاريخ را ننويسد که از هر مورخي فعال‌تر و پرطرفدارتر و پرکارتر است و به منافع بسياري گره خورده است و به‌ويژه با «سکوت» جري‌تر هم مي‌شود. ص 17

آخرین محصولات مشاهده شده