درباره‌‌ی نقد عقل فرهنگي (تفكر در وضعيت استثنايي)

اين گزاره كه تاريخ فلسفه سراسر محصول سوءتفاهم هر متفكري با متفكر پيشين خود است، نه صرفا به خاطر غلط‌خواني يا عدم دقت‌نظر يا ضعف فكري هر متفكري يا به اصطلاح تفسير دل‌بخواهانه و اختياري از يك دستگاه فكري است،‌بلكه بيشت‌تر نتيجه خلا گريز‌ناپذير در تطور تاريخي خود تفكر است، اين خلا در هر فكري بيش‌تر محرك انرژي انفجاري به سمت فكري نو است تا ساختن يك دستگاه توپر، بي‌نقص و صلب فكري. به‌واقع، هر تفكري، عصاره‌اي از انرژي تفكر پيشين را در خود هضم و جذب مي‌كند. از طرف ديگر، در زمانه عسرت ما، ايدئولوژي‌ها همنوا با جهان كالا- به زعم ماركس- و ميان‌مايگي حاكم بر همه ابعاد حيات روزمره و فكر آدمي شده‌اند، به‌ گونه‌اي كه امروزه بدون ايدئولوژي تقريبا نمي‌توان زندگي كرد. ايدئولوژي، تفكر نيست و بدين خاطر است كه ضرورت فكر كردن را خوار مي‌شمرد. نقد ايدئولوژي،‌ كار تفكر است اما تفكر هم يكسره آزاد از آن نيست. تفكر محض و خالص، دروغ بزرگي است كه خود ايدئولوژي منشا انتشار آن است. اهميت امر انضمامي بدين دليل است. قطعه‌واره‌نويسي درباره همه‌چيز طي زمان (اگر به وراجي نينجامد) يكي از راه‌هاي مقابله با ايدئولوژي است. نقد عقل فرهنگي در بستر چنين رويكردي به مرور زمان شكل گرفته است.

آخرین محصولات مشاهده شده