درباره‌‌ی نصيب

گرماي ظهر تابستان آزاردهنده بود. با وجود اين محكم چادرش را به خود پيچيد و رويش را محكم‌تر از قبل گرفت. هرچند كه نفس كشيدن برايش دشوار مي‌شد، اما چاره‌اي نداشت. صداي قدم‌ها نزديك‌تر و نزديك‌تر مي‌شد. در كمركش كوچه ناگهان دست سنگيني او را از پشت در آغوش كشيد. هول برش داشت و بي‌اختيار جيغ كشيد...

آخرین محصولات مشاهده شده