درباره‌‌ی مردي در تبعيد ابدي

اصولا، هرجا كه ملاصدرا بود، آنجا صدا هم بود، پچپچه هم بود، نگاه‌هاي غريب هم بود، شايعه و حكايت ـ تا مرزهاي افسانه ـ هم بود. چرا؟ هيچ‌كس نمي‌دانست. مكتب صدرا، بسته بود و محدود. وابستگان به آن، هر كسي را به درون اين محفل راه نمي‌دادند. شايد به همين علت هم بود كه شايعات، شكل مي‌گرفت. چيزي كه رويت نمي‌شود، به هر شكلي مي‌تواند مجسم شود. هر چيز كه حركت مي‌كند اما به نقطه وضوح نمي‌رسد مي‌تواند يك پرنده، يك پري، يا موجودي، حتي، باور نكردني‌تر از پري دريايي باشد. در پس پرده‌ي افتاده، چه داني چه خبرهايي هست؟

آخرین محصولات مشاهده شده