درباره‌‌ی مثنوي معنوي (با‌قاب)

بشنو از ني چون شکايت مي‌کند از جداييها حکايت مي‌کند کز نيستان تا مرا ببريده‌اند در نفيرم مرد و زن ناليده‌اند سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق هر کسي کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هرکسي از ظن خود شد يار من از درون من نجست ا

آخرین محصولات مشاهده شده