درباره‌‌ی قصه‌هاي سرزمين اشباح (مجموعه دوم)

شامل 3 كتاب كوهستان شبح شاهزاده اشباح آزمون‌هاي مرگ نزديك صبح بود.آقاي كرپسلي به طرف تابوتش مي رفت تا بخوابد. به من گفت: وسايلت را جمع كن. فردا به كوهستان اشباح مي رويم. دنبالش راه افتادم و با صدايي لرزان گفتم:كوهستان اشباح؟براي چه به آنجا مي رويم؟ گفت:راي اينكه تو را به شورا معرفي كنم.فكر مي‌كنم ديگر وقتش رسيده است.

آخرین محصولات مشاهده شده