درباره‌‌ی فصل نان (كتاب گويا)

با صداي علي دنيوي ساروي
اصغر صندوق چوبي كوچكي داشت كه استاد بنا اسمش را گذاشته بود صندوق بدبختي، چون چند تكه نان خشك درون صندوق بود و هميشه بر سر صندوق بين ما دعوا و زد و خورد در مي‌گرفت. صندوق را از خانه با نان بيات پر مي‌كرديم و به محل كارمان مي‌برديم. بعضي وقت‌ها هم اصغر سوسك يا ملخي را مي‌گرفت و توي صندوق بدبختي مي‌گذاشت. شب خاك‌آلود و خسته به خانه برمي‌گشتيم و با اشتها هرچه در سفره بود مي‌خورديم. اصغر لقمه از گلويش پايين نرفته خر خرش بلند مي‌شد و ننه او را روي دست بلند مي‌كرد و مي‌برد توي جا مي‌گذاشت و غصه‌دار برايش مي‌خواند: «اي كوچولوي نان آورم، اي گربه خاك آلودم، قربان دست‌هاي زبر و ترك خورده‌ات بروم عزيزكم».
استفاده از كتاب‌هاي گويا يكي از ضروريات زندگي پر مشغله امروزي است. از كتاب‌هاي گويا مي‌توان هنگام رانندگي، قدم زدن، رفت و آمد به محل كار و تحصيل، حين انجام كارهاي روزانه، پيش از خواب و ... استفاده كرد و از اوقاتي كه به طور عادي هدر مي‌روند نهايت بهره برد.
مدت: 144 دقيقه
قالب‌بندي: mp3

آخرین محصولات مشاهده شده