دربارهی عشق بدون تجريش
بابا مجبور شد دو دندان کناري بالايش را بکشد و چون پول نداشت جايش چيزي بکارد، وقتي ميخنديد هم فک پاييناش کج ميشد و جاي خندهاش سياه ميشد و مامان ميگفت يا يک دکتر ارزان پيدا کن و دندان بکار يا دهانت را ببند و بخند، که بابا ميگفت دو تا کار را نميتواند همزمان با دهانش انجام بدهد.
داستان سه دوست در آغاز دهه 1370 در تهران؛ از نسل بچههاي کوچه و خيابان. فيلم را هم در سينما ميبينند و هم پاي ويديو. عشق را هم در کوچه و راه مدرسه ميجويند و هم در عکسهاي مجلات. هنوز از خانهها صداي صبح جمعه راديو ميآيد ولي از هواي شهر بوي تغيير به مشام ميرسد.
آدمهاي اين داستان با همه رفاقتي که با هم دارند، پايان کار متفاوتي را انتظار ميکشند.
كد كالا | 261529 |
زبان | فارسي |
نويسنده | جواد ماهزاده |
سال چاپ | 1399 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 232 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 1.5 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 221 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.