درباره‌‌ی سهراب سپهري

طبيعت را دوستِ خودش مي دانست. وقتي به درخت‌هاي چنار مي‌رسيد، خدا گواه است يواشکي دستش را گردن درخت مي‌انداخت، صورتش را کنار درخت مي‌گذاشت، جوري که انگار معشوقش را بغل کرده، شاخه را در دستش لمس مي‌کرد. آدم احساس مي‌کرد دارد تمام وجودش را مي‌دهد به درخت. جور به خصوصي با طبيعت زندگي مي‌کرد.

آخرین محصولات مشاهده شده