درباره‌‌ی ريشه‌ها

هنگامي كه الكس هيلي بچه بود و در تنسي مي‌زيست، مادربزرگش اغلب داستان‌هايي براي او تعريف مي‌كرد. داستان‌هايي كه به هفت نسل بيش از الكس، و به حد او برمي‌گشت كه لقب آفرقايي را داشت. مادربزرگ مي‌گفت، آن مرد، كه در آن سوي اقيانوس و در دره رودي به نام كامبي- بولونگو مي‌زيسته، روزي به جنگل رفته بود تا تنه درختي را بكند و براي خود طبل بسازد. در آن‌جا، چهار مرد به او حمله كردند، كتكش زدند به زنجيرش كشيدند و او رو به كشتي پر از برده‌اي بردند كه به آمريكا مي‌رفت. الكس هيلي، تا زماني كه به سن جواني رسيد و نويسنده شد، هم‌چنان خاطره‌اي بسيار زنده از قصه‌هاي مادربزرگ داشت. از اين‌رو تصميم گرفت به جستجو و كاوش بپردازد تا درستي اين قصه‌ها را اثبات كند. در عرض دوازده سال، تقريبا ششصد هزار كيلومتر را در سه قاره جهان پيمود، و سرانجام نه تنها موفق شد نام اصلي آفريقايي را، كه جد هفتم او بود ( و كونتا كينته ناميده مي‌شد) پيدا كند، بلكه حتي محل دقيق زندگي او را پيدا كرد، كه دهكده ژوفوره در كامبياست. كونتاكينته را در سال 1767 از اين محل ربودند و به مريلند آمريكا بردند و به يك كشاورز ويرجينيا فروختند. الكس هيلي، در جريان پژوهش‌هاي خود، در 29 سپتامبر 1967 به بندر آناپوليس رفت كه درست دويست سال پيش، كونتا كينته ( همراه با 3265 دندان فيل، 1850 كيلو موم، 400 كيلو پنبه، 32 اونس طلا و 98 برده ديگر) در آن پياده شده بود. و بدين ‌گونه حد شش نسل سياه آمريكايي در آمده بود كه به فعاليت‌هاي زير اشتغال داشتند : باربر، آهنگر، چوب‌فروش، پيش‌خدمت قطار، وكيل دعاوي، مهندس معمار، و سرانجام نويسنده كتاب ريشه‌ها. اما ريشه‌ها از يك قصه خانوادگي فراتر مي‌رود. سر گذشت 25 ميليون سياه آمريكايي را بازگو مي‌كند و به آنان هويت و ميراثي فرهنگي را پس مي‌دهد كه بردگي از آنان گرفته بود. از اين گذشته، مخاطب كتاب نه فقط سياهان و سفيدان، بلكه مردم همه كشورها و همه نژادها هستند.

آخرین محصولات مشاهده شده