درباره‌‌ی ديگر تنها نيستي (مجموعه داستان)

يك روز آقاي رمو تصميم گرفت كه ديگر به سگش غذا ندهد و او را دو روزي گرسنه نگه داشت. اما بوم او را هم‌چنان عاشقانه و با مهرباني دنبال مي‌كرد. وقتي آقاي رمو براي غذا خوردن سر ميز مي‌نشست، بوم نه چيزي درخواست مي‌كرد و نه حتي نزديكش مي‌شد. تنها از دور و با كنجكاوي مطبوعي صاحبش را تماشا مي‌كرد، انگار كه در چشم‌هايش نوشته شده باشد: اگه تو بخوري، منم سير ميشم. و هر چقدر كه آقاي رمو از روي بدجنسي با سر و صدا و ولع لقه‌ها را پايين مي‌داد، نگاه بوم‌رنگ لطيف‌تر مي‌شد.

آخرین محصولات مشاهده شده