درباره‌‌ی دلهره‌هاي خيابان وحيد

عجب فكر بكري دارد اين ننه. با خوشحالي چرتي را مي‌گيرم و كهنه چرك را به پايش گره مي‌زنم. آن‌قدر محكم كه صداي جيكش در مي‌آيد. ننه مي‌گويد: «ئي جوري كه پاش ورم مي‌كنه.» و خودش بند را شل‌تر به پاي چرتي مي‌بندد و توي حياط ولش مي‌كند. تريشه باريكي از پارچه را هم مي‌دهد به خودم: «اينه نگه‌اش دار كه يادت نره پارچه‌اش چه رنگي بود.»

آخرین محصولات مشاهده شده