درباره‌‌ی درياي خون (حماسه كرپسلي 2)

لارتن از هيچ چيز مطمئن نبود. اختيارش را به گام‌هاي خود سپرده بود تا او را به هر سو كه مي‌خواهند بكشند... ناگهان چادر بزرگ و برافراشته‌ي جادوگر را ديد. ايوانا منتظرش بود. او مي‌توانست به سردرگمي‌هاي شبح پايان دهد، مي‌توانست او را به جايي برگرداند كه به آن تعلق داشت، مي‌توانست به او هشدار دهد تا از حادثه‌اي خونبار و جنون‌آميز دوري كند اما مجاز نبود...

آخرین محصولات مشاهده شده