دربارهی داستانهاي ملانصرالدين به روايت مردم آذربايجان
ميگويند كه تيمور لنگ از جسارتهاي پي در پي ملا نسبت به خودش به شدت عصباني شده بود. بنابراين به جلاد امر كرد كه: همين الان او را ببريد و از گردن آويزان كنيد. جلادان ملا را دستبند زده و ميبردند. ملا بي هيچ صحبتي با جلدا همراه شد. هنگامي كه ميخواستند او را از در بيرون ببرند، تيمور گفت: دقايق آخر عمرت است، وصيتي داري بگو. ملا جواب داد: وصيتي ندارم، تنها يك خواهش دارم. تيمور گفت بگو ملا گفت: گردن من بسيار حساس و غلغلكي است. خواهش ميكنم بفرماييد طناب را به كمرم ببندند نه به گردنم.
كد كالا | 242428 |
زبان | فارسي |
نويسنده | عمار عفيفي |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 388 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 431 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.