دربارهی خرچنگ دست و پا چلفتي
چنكالي از چنگالهاي بزرگ و مزاحمش بدش ميآيد و آرزو مي كند بازوهايي مثل هشت پا و عروس دريايي يا بالههايي مثل لاكپشت و ماهي داشته باشد و بتواند با بقيه بازي كند؛ بدون اين كه چيزي را خراب كند.
يك روز، وسط بازي، هشت پا بين جلبكها گير ميافتد. گره جلبكها تنگتر و تنگتر ميشود و هيچكس نميتواند كمكش كند.
اي واي! چه كمكي از دست چنگالي برميآيد؟