چيزي هولناك كه نبايد ديده شود. يك نگاه براي ديوانه كردن و سوق دادن هر كس به خشونتي مرگ‌بار كافي است. هيچ‌كس نمي‌داند چيست يا از كجا آمده است. پنج سال بعد از شروع داستان فقط معدودي از انسان‌ها باقي مانده‌اند و مالوري و دو بچه كوچكش هم جزو آن‌ها هستند. در خانه‌اي متروكه در نزديكي رودخانه زندگي مي‌كنند و مالوري مدت‌هاست آرزو مي‌كند بتواند خانواده‌اش را به محلي امن برساند. ولي سفري كه پيش رو دارند هولناك است: پيمودن مسيري سي كيلومتري روي رودخانه، با قايقي پارويي. مالوري در اين سفر جز گوش‌هاي آموزش‌ديده بچه‌ها هيچ وسيله دفاعي ديگري ندارد. تنها يك اشتباه ممكن است آن‌ها را به كشتن بدهد. چيزي تعقيب‌شان مي‌كند. آدم است يا حيوان يا يكي از آن موجودات؟ غرق در تاريكي و در محاصره صدايي كه هم آشناست و هم ترسناك، مالوري سفري خطرناك را شروع مي‌كند تا به دنيايي ناديده و جديد برسد. هم‌زمان با او به گذشته سفر مي‌كنيم تا با هم‌سفراني قديمي كه روزي نجاتش دادند آشنا شويم. گروهي از آدم‌هاي غريبه با هم به رهبري فرد بي‌باكي به نام تام با هم آشنا و دوست مي‌شوند و با هم در مقابل تهديدهاي ناديده مقاومت مي‌كنند و در ميان هرج و مرج دنيا براي خود نظمي مي‌سازند. ولي وقتي ذخايرشان رو به اتمام است، مجبور مي‌شوند بيرون بروند تا با اين سوال نهايي روبه‌رو شوند: در دنيايي كه ديوانه شده، به چه كسي مي‌شود اعتماد كرد؟ جاش ملرمن مرتب بين گذشته و حال در رفت و آمد است و داستانش را به شكلي نفس‌گير روايت مي‌كند؛ داستاني ترسناك، جذاب و تصويري از دنيايي رو به فروپاشي كه وادارتان مي‌كند يك‌نفس بخوانيدش.