درباره‌‌ی جان غريب

من نرفتم. هيچ وقت. مادر ولي چندباري رفت. يک بار و فقط يک بار گفت: بيا! گفتن، نه. کجا مي‌رفتم وقتي قبري نبود و نشاني وجود نداشت. مادر هم پي نشان نمي‌رفت. پي شائبه و شايعه‌اي مي‌رفت يا شهوري شيدايي، سياه دامون چنگلي متروک بود در حاشيه‌ي جنوب شرقي شهر، مسيرش راهي فرعي بود که فقط از شهر بيرون مي‌رفت و به آبادي ختم نمي‌شد. امتداد جاده ميان جنگل باريک و مال‌رو مي‌شد و مي‌رفت تا دامنه‌ي کوهستان محو شود. چشم‌انداز كوهستان از شهر،همان انبوهي جنگل بود در بلندي و فراز.

آخرین محصولات مشاهده شده