درباره‌‌ی تهمينه در راه (مجموعه داستان)

قرار نبود من اين جوري دنيا بيام. (آخه از جنس من دوتاي ديگه تو خونه داشتن.) بابا و مامانم پسر مي‌خواستن... بيش‌تر از اونا مامان‌بزرگ و بابابزرگ. اونا خيلي پيرن... پير و مريض... دلشون مي‌خواس نوه‌ي پسريشون يه پسر باشه... البته عمه‌هام هر كدومشون چن‌ تا پسر داشتن.اما بابابزرگ و مامان بزرگ مي‌گفتن نوه‌ي دختري، مي‌كشه طرف فك و فاميل باباش اينا... اونام كه جون به جونشون كني غريبه‌ن... مامان و بابام مي‌گفتن زني كه پسر مي‌زاد، پاشو تو خونه شوور سفت مي‌كنه... زبون مادرشوهر و خواهرشوهراشو كوتاه مي‌كنه. نازش مي‌چربه و حرفش خريدار داره.

آخرین محصولات مشاهده شده