درباره‌‌ی تلافي

بهار آمده بود، اما در قلب من، هنوز زمستان بود و گرمايي حس نمي‌كردم. از ديد و بازديد روزهاي عيد، منزجر شده بودم و انزوا بهترين تسكين دهنده براي درد من بود. حميد با سبد گلي زيبا به ديدنم آمد. هنوز با هزاران اميد نگاهم مي‌كرد و منتظر بود جوابي به او بدهم. نمي خواستم بحث‌هاي گذشته تكرار شود، چرا كه نتيجه‌اي نداشت و فقط فكر مرا خسته‌تر مي‌كرد. حميد از من خواست تا براي گردش بيرون برويم...

آخرین محصولات مشاهده شده