درباره‌‌ی تاب‌سواري لبه دنيا

«اميد» چند هفته پي‌درپي هر شب کابوسي وحشتناک مي‌بيند. او خواب مي‌بيند که به دختر سه‌ساله‌اش شليک مي‌کند. در خواب تفنگ را زني به دستش مي‌دهد که ده سال پيش با او تصادف کرده و از صحنه گريخته است. حالا بعد از ده سال کابوس‌ها آن‌قدر واقعي‌اند و تکرارشان چنان نامعمول است که از همان ابتدا متقاعدش مي‌کنند که اتفاق شومي در راه است؛ يک‌جور مکافات عمل. در بيداري، همسرش «آرامش» تشويقش مي‌کند تا برگردد و زني را که با او تصادف کرده پيدا کند. آن‌ها خيال مي‌کنند اگر زن بر اثر تصادف جراحتي برداشته که تأثيرش تا حالا پابرجاست، با جبران آن مي‌توانند مکافات عمل را که به گواهي کابوس‌ها موعدش بسيار نزديک است بي‌تأثير کنند...

آخرین محصولات مشاهده شده