درباره‌‌ی بن‌بست ارديبهشت

مي‌ترسيدم از اين خانه بيرون بروم و ببينم دنيا عوض شده، يكي از كابوس‌هاي هميشگي‌ام همين است. براي خريد از خانه بيرون مي‌روم. فروشگاه را پيدا نمي‌كنم. خيابان‌ها را نمي‌شناسم. راه برگشت را هم پيدا نمي‌كنم. ناگهان مي‌بينم كه كفش به پا ندارم. گاهي حتي لباس هم نپوشيده‌ام. همين‌طور توي خيابان راه افتاده‌ام. مي‌خزم يك گوشه تاريك و فكر مي‌كنم چطور بايد به خانه برگردم. ناگهان كسي كه پشت سرم ايستاده مي‌گويد: «هرجا بري پيدات مي‌كنن...»

آخرین محصولات مشاهده شده