درباره‌‌ی برادران كارامازوف (2 جلدي) قابدار

مي‌خواهم سرگذشت قهرمان داستانم آلکسي فيودروويچ کارامازف را بنويسم اما درست در سرآغاز کار، مانده‌ام حيران و بلاتکليف. از يک طرف، آلکسِي فيودروويچ را قهرمان داستان مي‌خوانم، ولي از طرف ديگر، خوب مي‌دانم که او هر چه و هر که بوده، قهرمان نبوده؛ و به همين دليل، مي‌توانم همه جور سؤالِ حتمي و ناگزير را پيش بيني کنم؛ مثلاً : مگر آلکسِي فيودروويچ چه قابليتي دارد که ديگران ندارند؟ چرا او را قهرمانِ داستانت کرده اي؟ مگر چکار کرده؟ مگر آدم مشهوري بوده؟ اگر بوده، در چه زمينه‌يي شهرت داشته؟ من خواننده چرا بايد وقتم را صرف خواندن سرگذشت او کنم؟ سؤال آخر سؤال بسيار مهمي است، ولي تنها جوابي که من دارم اين است که شايد با خواندنِ رمان خودتان بتوانيد جواب سؤال را پيدا کنيد. حالا آمديم خوانديد و نتوانستيد جوابِ سؤال را پيدا کنيد _ آن وقت چه؟ آمديم خوانديد و ديديد آلکسِي فيودروويچ قابليت درخورِ توجهي نداشته _ آن وقت چه؟ اينها را مي‌گويم چون متأسفانه خودم هم همين احتمال را مي‌دهم. به نظر خود من او شخصيت درخور توجهي است، ولي نمي‌دانم مي‌توانم اين را به خواننده هم بقبولانم يا نه

آخرین محصولات مشاهده شده