درباره‌‌ی با هم و تنها

«سرش را كه پايين انداخته بود، بلند كرد و نگاهمان به هم گره خورد. در چشمانش ابديتي نهفته بود. آن دو دريچه كوچك به چه دنياي بزرگي باز مي‌شدند، تنها با يك نگاه مي‌توانستم بفهمم كه چقدر به من نزديك است، و چقدر از من دور. او مرا به ياد لحظه‌هايي كه به راستي زيسته بودم، مي‌انداخت»

آخرین محصولات مشاهده شده