درباره‌‌ی بابا لنگ‌دراز جيبي (با جعبه فلزي)

اولين چهارشنبه ي هر ماه واقعاً روز مزخرفي بود. روزي که بايد با ترس منتظرش مي بوديم، تحملش مي کرديم و بعد بايد فراموش مي شد. همه ي طبقات بايد از تميزي برق مي زدند، همه ي صندلي ها بايد گردگيري مي شدند و همه ي روتختي ها بايد صاف و بدون چروک مي بودند. نود و هفت بچه يتيمي که در هم مي لوليدند بايد تميز شسته مي شدند و موهايشان شانه مي خورد و دکمه هاي لباس هاي تازه آهار خورده شان سرتاسر بسته مي بود و به همه ي نود هفت نفرشان يادآوري مي شد که مواظب رفتارشان باشند...

آخرین محصولات مشاهده شده