دربارهی اين وصلهها به من ميچسبد
جلو رفتيم. به اميد سياهي روبهرويمان. رفتيم و وقتي نزديك شديم، ديديم سياهي به طرف ما ميآيد. يك كاميون سياهرنگ پر از نمك بود. از ما خيلي فاصله داشت. پايين پريدم و دست تكان دادم. نگه داشت، به قدري از ديدن ما تعجب كرد كه هيچي نگفت فقط بر و بر نگاه كرد. گفتم: ـ ميخوايم بريم معدن نمك. گفت: ـ معدن نمك كي؟ اين جمله بهترين جملهاي بود كه آن وقت ميتوانستم بشنوم و مفهوم آن اين بود كه كساني اينجا هستند. گفتم ـ فرقي نميكنه. گفت: ـ صاف برو ميرسي به معدن انتظاري.
كد كالا | 38177 |
زبان | فارسي |
نويسنده | احمد غلامي |
سال چاپ | 1396 |
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 144 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 0.6 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 225 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.