درباره‌‌ی انقلاب ناتمام اينشتين

ما انسان‌ها همواره در تشخيص مرز بين خيال و واقعيت مشكل داشته‌ايم. براي توضيح جهان داستان‌هايي مي‌سازيم و چون قصه‌گو‌هاي ماهري هستيم، شيفته‌ي اين داستان‌ها شده و بين تصور خود از جهان و خود جهان دچار اشتباه مي‌شويم. اين سردرگمي دانشمندان را به اندازه عامه‌ي مردم پريشان مي‌كند اما در واقع تاثير بيشتري بر ما (دانشمندان) مي‌گذارد زيرا كه در جعبه ابزار خود داستان‌هايي چنان قدرتمند داريم. هر چه جهان طبيعي را بيش‌تر درك مي‌كنيم و به سمت پديده‌هاي كوچك‌تر و بنيادي‌تر حركت مي‌كنيم، موفقيت‌هاي ما موانع جديدي بر سر راه پيشرفت‌هاي بعدي قرار مي‌دهد. براي اين كه متوقف نشويم بايد بين اطمينان موجه نسبت به قدرت دانش موجود و آگاهي حاد از اين امر كه حتي موفق‌ترين فرضيه‌هاي ما تا چه حد فرضي هستند، تعادلي برقرار كنيم. درس دشواري كه بايد بياموزيم اين است كه ادراك ما تا حدي تحت تاثير حقيقت قرار مي‌گيرد و به طور كلي اين ادراكات توسط مغز ما ساخته مي‌شود تا جهان را فقط به همان شكلي ارائه كند كه براي يافتن راه خود در طبيعت به آن نياز داريم.

آخرین محصولات مشاهده شده