درباره‌‌ی افسانه‌هاي كوچك چيني

در قلمرو پادشاهي سونگ، روزي روستايي مردي به هنگام كار در كشتزار خرگوشي را ديد كه هراسان از صداي خنده پاي او به شتاب تيري از پس بوته‌‌يي برجست به درخت گشن برخورد گردن‌اش بشكست و بر جاي سرد شد. از آن روز باز، روستايي نادان هر بامداد به كشتزار رفته زير درخت بر زمين مي‌نشست و زانو در بغل مي‌گرفت و انتظار مي‌كشيد...

آخرین محصولات مشاهده شده