درباره‌‌ی آينده كهن (روايت شب دوم)

مرد در اتاق كوچك رو به نيل نشسته بود و انتظار مي كشيد. سرش را طوري ميان كف دست راستش پنهان، كرده و غرق در انديشه‌هايش بود كه صداي نزديك شدن قدم‌ها بر سنگفرش اتاقك را نشنيد. با دست چپ گهواره‌اي را كه كنارش بود، آرام آرام تكان مي‌داد تا صداي مرد تازه وارد او را به خود آورد: من براي شنيدن حرف‌هاي تو اينجا هستم. آينده كهن سه گانه‌اي‌ست كه مي‌كوشد از فراز زمان و مكان و لايه‌ها، به كشف شايد گوشه‌اي از حقايق هستي برخيزد. از ميان ماجرا‌ها عبور مي‌كند شايد كه ريسماني از حقيقت را در ميانه داستان‌هايش براي جويندگان بيابد: براي همان‌ها كه هرگز از شنيدن خسته نمي‌شوند.

آخرین محصولات مشاهده شده