شیراز، خیابان افرا روایتی است از زندگی مهدخت، زنی که مادر دو پسر و یک دختر است؛ آیدین، آیدا و آرش. او حبیب را، نوه‌ی خاله‌ی پدرش را، پسری که از کودکی در کنار هم بزرگ شده‌اند، بعد از سال‌ها پیدا کرده؛ حبیب رستمی آیدا را دیده، دختری که با جوانی مادرش مو نمی‌زند و این‌گونه شده که سال‌ها فاصله به دیدار رسیده است. حبیب و مهدخت حالا دو سال است که با یکدیگر ملاقات‌های پنهانی دارند؛ دوست‌داشتن حبیب در تمام رفتارها و حرف‌هایش آشکار است، اما برای اینکه بخواهند با یکدیگر ازدواج کنند با سدی سخت روبه‌رو هستند، سد فرزندان مهدخت که آیدین سخت‌ترین‌شان است. زن در برابر انتخابی دشوار قرار گرفته است: پیروی از ندای دل، یا محافظت از آرامش فرزندان. این اثر، تنها داستان یک عشق دیرپا نیست، بلکه بازتابی‌ست از کشمکش‌های درونی یک زن، در جامعه‌ای که هنوز زنی تنها را، حتی در اوج بلوغ فکری و عاطفی، به‌تمامی نمی‌پذیرد. مهدخت، نماد نسلی از زنان است که همواره میان عقل و احساس، میان سنت و خواسته‌های شخصی، در رفت‌وآمدند. «شیراز، خیابان افرا» با زبانی صمیمی و نثری آشنا، خواننده را با خود همراه می‌سازد؛ به کوچه‌های شیراز، به خیابانی پر از خاطره و به خانه‌ای که در آن، زنی برای بار دیگر در آستانه‌ی عشق ایستاده است.
