گریخته - 0

کد آیتم: 87455

19,800 تومان تومان 22,000 -10%

موجود در انبار

آخرش امیرارسلان کار دستش داد. روی صندلی هواپیما نشسته بود و می‌رفت که آواره شود ولی نه به دنبال فرخ‌لقا. از هرچه فرخ‌لقا بود، می‌گریخت. با زن‌ها نمی‌توانست و بی‌آن‌ها هم. یا با دنیای او بیگانه بودند که قابل تحمل نبود یا از جنس دنیای او که حوصله‌اش را سر می‌برند. زنی که بتواند روح سرکش او را در آزادی مهار کند، نیافته بود. او اصلا آواره بود. به هیچ‌جا دل نمی‌بست. همه خانه‌ها برای او موقتی بودند. همه اتاق‌ها انفرادی و مدت‌دار. خانه یعنی جایی که سقف داشته باشد و بشود گوشه‌ای از آن روزی زمین افتاد و خوابید...