درباره‌‌ی گل‌هاي سرخ بر آب (داستان با تفسير)

كنار جويبار نشست و به آب صاف و زلالش نگاه كرد كه نور خورشيد را در خود انداخته بود. آبي نوشيد. شاخ و برك انبوه چنار را نگاه مي‌كرد كه گل‌هاي سرخي را ديد كه روي آب مي‌آمد. آن را گرفت. بو نكرده دماغش معطر شد. گل‌هاي ديگري را جويبار آورد. آن را نگرفته بود كه يكي ديگر تا هفت گل را آب آورد. در فصل زمستان اين گل‌هاي سرخ تازه از كجا به‌هم رسيده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده