ائو، پيشگويي تنها با گذشته‌اي خاموش، در ميان جاده‌هاي خاکي و دهکده‌هاي دورافتاده، به همراه قاطر وفادارش سفر مي‌کند. او نه پيشگوي وقايع بزرگ، که راوي سرنوشت‌هاي کوچک است: باراني که مي‌بارد، دلي که مي‌تپد، و فرزندي که متولد مي‌شود. در يکي از همين سفرهاي بي‌پايان، تائو با دو غريبه روبرو مي‌شود: کهنه‌سربازي در جستجوي دخترش و دزدي توبه‌کار. هر سه، زخمي اما زنده، در مسيري مشترک گام مي‌گذارند؛ مسيرِ يافتن آرامش، بخشش و شايد خانه‌اي که هرگز نداشتند. پيشگوي بخت‌هاي کوچک روايتي دلنشين و عميق از انتخاب، پذيرش و يافتن خانواده است. داستاني که قلب خواننده را تسخير کرده و تا مدت‌ها در ذهن او باقي خواهد ماند.