درباره‌‌ی پس از جهنم (مجموعه شعر)

نوشتن آخرين شعري كه ديشب نوشتنش را عقب انداخته بودي. به بهانه خستگي يا شايد فرار از سنگيني برترين اشعار نسل خود را. ديدم كه هيچ بود و كم‌تر از هيچ. هم‌نواخوان با خراش قوطي خالي مانده از كنسرو و عطسه بز خياباني. يا پيرمردي با صداي گرفته گلويش كه باد علف‌زار در آن مطرود مانده بود. حرف نويسندگانش از دندان‌هاي من بود. از رد تنم روي تن‌هايي كه زيباتر شده‌اند جاودانه در شعرهاي‌شان زيباتر.

آخرین محصولات مشاهده شده