درباره‌‌ی نلي نق‌نقو

زنگ مدرسه به صدا درآمد. بچه ها از کلاس ها بيرون دويدند. همه خوشحال بودند و درباره ي تعطيلات يک هفته اي مدرسه حرف مي زدند. فقط نلي بود که خوشحال نبود. او به طرف مادرش دويد و گفت: واي مامان، يک هفته تعطيليم! حوصله ام سر مي رود. روز بعد، مادر براي نلي يک دفترچه ي سفيد خريد و گفت: ببين، چه دفتر قشنگي! و...

آخرین محصولات مشاهده شده