چقدر عجيب است که بچه‌اي عاشق کتاب و کتاب‌خواني باشد،‌ اما پدر و مادرش به‌خاطر علاقه‌اش او را سرزنش کنند. چقدر غيرعادي است که دانش‌آموزي رياضي‌اش عالي باشد، ولي هربار که به سوالي پاسخي درست مي‌دهد، پدرش او را به تقلب متهم کند. ماتليدا چنين بچه‌اي است! رمان ماتليدا داستاني است درباره‌ي شور و شوق بسيار،‌ ستايش خلاقيت، تدريس خوب و به‌خصوص عشق به کتاب‌خواني و همه‌ي اين‌‌ها، با شگردهاي خاص قصه‌گويي رولددال، به‌خوانندگان رمانش منتقل مي‌شوند. رولددال،‌ براي چندين نسل از کودکان، در تمام نظرسنجي‌هاي انتخاب نويسندگان محبوب مخاطبان،‌ مقام اول را کسب کرده است. ماتيلدا، دخترک شگفت‌انگيز و فراموش‌نشدني رولد دال است. او از چهار سالگي خواندن آثار چارلز ديکنز را شروع ميکند و در کتاب‌خانه بزرگ مي‌شود. با اينکه پدر و مادر ماتيلدا بسيار عجيب‌وغريب‌اند و مي‌خواهند مانع کتاب خواندن او شوند، ولي اين دختر سرسخت و خلاق مسيري را پيش مي‌رود که ميخواهد و به ما يادآوري ميکند: درست است که هميشه درمعرض حماقت و بي‌رحمي ديگران هستم، ولي نبايد از حق خودمان براي خوب زندگي کردن بگذريم. نه به آدم‌هاي سمي! ماتيلدا نشان مي‌دهد که آدم‌هاي سمي و نادرست به ما خيلي نزديک‌اند؛ آن‌هايي که ميخواهند کنترلمان کنند، به ما احساس گناه و ناکافي بودن ميدهند، احساساتمان را ناديده مي‌گيرند و هميشه طلبکارند. گاهي ممکن است اين آدم‌ها در نقش والدين يا معلمان در زندگي ما حضور داشته باشند و ماتيلدا ميگويد که پدر و مادر يا معلم حق ندارند آزارمان بدهند يا مجبورمان کنند شخص ديگري غير از خودمان باشيم.