دربارهی لبخند ژوزفين
در برگشتن از گردش، کنستان در ساحل منتظر ما بود.
- والاحضرتا، شاهزادهخانمها، پولين و کارولين، رسيدهاند.
خواهران ناپلئون آنجا بودند!
مبلهاي سالن سرجايشان برگشته بودند و دو خواهر روي صندليهايي که تکيهگاه آرنجشان به شکل سر قو بود، نشسته بودند. وقتي ژوزفين وارد شد، آنها از جايشان بلند نشدند؛ پيدا بود از اينکه شخص امپراتريس از آنها استقبال نکرده است، ناراضي بودند و آن را اهانت تلقي کرده بودند.
کارولين خاطرنشان کرد: «ما از پاريس ميآييم. عمه ژوزفين، تو ما را دعوت کرده بودي؟»
لحن صدايش خشن بود. چشمانش که از چشمان امپراتور پررنگتر بودند، همانقدر نافذ بودند، اما اکنون خشگمين مينمودند. او در صندلي فرورفت. روي تکيهگاه آرنج، ضربههايي ميزد يا با حرکاتي نامنظم انگشترهايش را ميچرخاند.
با وجود لباسِ سر تا پا برودريدوزيشدهاش با نقره و گردنبندهاي پرزرق و برقش، من او را در کسوت شاهزادهخانمها نميديدم. آيا مرسوم است که بعدازظهرها اينهمه ياقوت به خود آويزان کنند؟
كد كالا | 57894 |
زبان | فارسي |
نويسنده | كلود هلفت |
مترجم | گيتي ديهيم |
سال چاپ | 1392 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 120 |
قطع | وزيري |
ابعاد | 17 * 23.5 * 0.7 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 102 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.