درباره‌‌ی كليسا‌‌‌ي شيطان

رانگل گيج و منگ آن خانه را ترك كرد. فقط يك شب، فقط يك ساعت! ديروقت به خانه رسيد و به بستر رفت، اما نه براي خواب، براي سردادن هق‌هق گريه. فقط وقتي تنها بود، بزك‌دوزك تظاهر فرو‌مي‌ريخت و او، به جاي ديپلمات، به مرد ديوانه بدل مي‌شد كه توي بستر غلت مي‌زد، فرياد مي‌كشيد و مثل بچه‌ها زار مي‌زد، به معنا واقعي فلاكت‌زده از دست آن عشق خزاني غم‌انگيز. اين طفلك بيچاره، موجود ساخته از خواب و خيال و تظاهر و كاهلي، در عمق وجودش به فلاكت اتللو بود و تقدير بي‌شفقت‌تر از اتللو داشت.

آخرین محصولات مشاهده شده