درباره‌‌ی قصه‌ شگفت‌انگيز لئو مسي

گاسپارت ناراحت بود آقاي مسي، از شما خواهش مي‌كنم، فقط يك روز ديگر صبر كنيد. يك بازي كوچك براي فردا با پسرهاي بزرگ‌تر ترتيب داديم. آقاي ركساچ از المپيك برگشته و قول داده فردا براي ديدن بازي لئو مي‌ياد. چي مي‌گيد؟ يك روز ديگر؟ جرج گوشي تلفن را به سينه‌اش چسباند و به پسرش كه روي چمدان نشسته‌بود و تلاش مي‌كرد در آن را ببندد نگاه كرد. لئو با چشماني غمگين پدرش را نگاه كرد. جرج آهي كشيد: خيلي خب آقاي گاسپارت، يك روز ديگر در بارسلون مي‌مانيم.

آخرین محصولات مشاهده شده